Sonntag, Mai 01, 2005

داستان های کوتاه اصفهان

مدتها بود منتظر چاپ کتاب " داستان های برگزیده اصفهان " بودم و نمیدونستم چاپ شده. از هر دکان کتاب فروشی هم میپرسیدم کسی نه ازش داشت و نه خبر داشت. تا همین چند روز پیش که در یکی از قفسه های کتابخونه دانشگاه چشمم به جمالش روشن شد.
این کتاب مجموعه ای از داستان های مختلف نویسنده های جوان ایرانه که بهترین آثار جشنواره داستان نویسی اصفهان است. به کتابه گفتم جان مادرم اگر اراجیف باشی میزنم جر واجرت میکنم. کلآ هم انتظار داشتم با داستانهایی از قبیل بز زنگوله پا و کدوی قلقله زن روبرو بشم.
ولی زود قضاوت کرده بودم . مدتها بود اینقدر از کتابی خوشم نیامده بود. داستانهای ناب و محشر ، آدم رو به اشتباه مینداخت که نویسندۀ این داستانها نمیوتنن چند تا جوون بی تجربه از شهرهای دور و نزدیک ایران باشند. البته از نحوۀ قضاوت و انتخاب داستان ها زیاد خوشم نیامد. نمیدوم ترتیب داستانها بر اساس اول دومی بود یا تصادفی ؟ ولی 4 داستان اول به لعنت خدا هم نمی ارزید. داستان اولش که "مردگان " اسم داشت در افغانستان اتفاق افتاده بود و از زبون یه جنازه در چاهی در کابل گفته شده بود. چقدر بیخود بود با اون قاعده دستوری عجیب و غریبش. مثل اینکه افغانستان و ادبیاتش حسابی تو بورسه ! قبول ندارین برین وبلاگ های افغانی رو بخونین.

ولی یکی از داستانهاش ،" کلاغ" خیلی خوب بود. به گنده گوزی های رئالیسم و نمیدونم سبک کلاسیک و نچرالیسم و اینا کاری ندارم . کلآ روان بود ، قشنگ بود ، موضوعش جدید بود و مهمتر از همه مصنوعی نبود. خلاصه که در پست بعدی چشمام رو از کاسه درمیارم مینویسمش اینجا واسه شماها. خراب رفیقیم به خدا! دیگه قضاوت بعدش با شما ...
از اول انتظار داشتم با داستان های سرد ، فضای سیاه و خصوصآ تقلید از سبک هدایت روبرو بشم. لطفآ یکی بیاد یه سبک جدیدی تو ادبیات ایران راه بندازه ، این جوون ها دارن هی جنازه بدبخت هدایت رو تو گور میلرزونند. مگه کس دیگه ای نیست ازش تقلید کنید. لطفآ سوادتون رو ببرید بالا ! بشینید دو کلام آثار نویسنده های خارجکی رو بخونید از اونا تقلید کنید . جویس خوراک این حرفهاست برای اونا که میخوان عجیب و غریب به نظر بیان. یکی دیگه هم هست . پروست ، ببینم مردش کیه از این یکی تقلید کنه. ها ها !!! ( مثلآ برید یک کتاب مثل جستجوی زمان از دست رفته با همون نوع نگارش بنویسید).
این آقای مهدی رجبی از تهران ، دیگه توی این مایه های تقلید از هدایت نوک همه رو چیده بود و انصافآ چقدر قشنگ نوشته بود . حداقل درست تقلید کرده بود. دو داستان " این سرما من را میکشد " و " تانگوی شبانه" جالب بودن و البته ته مایه های چوبک هم توشون دیده میشد. البته خیلی اشتباه کرده بود اسم تهران رو برده بود . حتی چندین سال پیش هم که اون همه نویسندۀ خوب داشتیم هیچ کدومشون در سطح جهانی ندرخشیدن . نهایتآ صادق هدایته که یک سری میشناسنش و داستانهاش به زبانهای مختلف ترجمه شده. همین مهدی رجبی که مطمئنم بعدها اسم و رسمی در میکنه اگر سعی میکرد از مکان و زمان بیرون بیاد داستان تانگوی شبانه اش داستانی میشد که در همه جای جهان درست از آب درمیامد و تبدیل میشد به یک داستان جهانی . این اصطلاح رو شوخی نگیرید. ما برای اینکه بتونیم ادبیاتمون رو به جهان معرفی کنیم باید به همچین اصطلاحی بها بدیم . سعدی و حافظ و فردوسی دیگه عتیقه شدند. آخه کی دیگه عین اونها حرف میزنه یا مینویسه ! آپ تو دیت باشین لطفآ.

بقیه داستان ها هم خوب بودن و جدآ لذت بردم. از نوشته های خانوم ها زیاد خوشم نیاند. بیشتر به دغدغه های زندگی زناشویی پرداخته بودند. بعضی آثار هم نمیدونم چرا انتخاب شده بودند. موضوع که افتضاح . فضا سازی افتضاح . شخصیت پردازی که هیچی. بعضی از داستان ها هم حرص آدم رو درمیاوردن . انقدر قشنگ نوشته بود که تا آخرش رو با چشمهای گرد شده میخوندم و بعد به آخرش که میرسیدی نوشته بود خوب ! قهرمان داستان ما تصمیم گرفت آدم خوبی بشه و همینجوری گند زده بود به داستان به اون قشنگی . بعضی ها هم فضای داستانشون طنز بود یا حداقل شاد بود. از اینها هم خوشم آمد. توی ادبیات ایران هر کس به سبک طنز روی بیاره یعنی عصای آهنین داره و چکمۀ پولادین و خیلی هم دل و جرات و صد صد صد صد البته هنر واقعی نوشتن.
آخ چقدر حرف زدم...

2. سالگرد گل آقاست و دوباره همه به یادش افتادن. از سوم وچله و اینا خوشم نمیاد ولی اگر سال نبود آدم ها فراموش میشدن انگار.

3. من یه کارت اینترنت دارم که باهاش همه جا میتونم برم . دیگه زیتون رو هم باز میکنه. هر چند وقت یک بار بهش گیر میدن میاد میزنه تو بساط ما حالا بعد از دو هفته دوباره کول شده و میتونم یک سری سایت ها رو بخونم . هه هه ! به کوری چشم بعضی ها...

4.
دروغ اول آوریل فیلترینگ در مخابرات شکسته شد. ها ها !