Dienstag, Dezember 19, 2006

خاطرات من از 26 ساعت بیداری در حوزه اخذ رای

کار من شده بود فحش دادن به در و دیوار. به سران مملکت و مثل پیرمردهای زپرتو که هیچ کاری از دستشون برنمی آد ، مدام تحلیل سیاسی کردن. با خودم گفتم شاید دیگه وقتشه تجربه ای هم داشته باشم. می خواستم ببینم ، تو انتخابات واقعا تقلب میشه یا نه . می خواستم ببینم این حرف ها که سر دلمون مونده از کجا میاد . دلیلش . دلیلش از کجاست.
یه آدم پیدا کردم. یک آدم پرنفوذ که می تونست من رو هرجور شده تو یکی از این ستادهای انتخاباتی ببره . من اونجا رای بگیرم ایندفعه و نه رای بدم. آدم های جورواجور ببینم . در حوزه رومون قفل بشه . همه چیز از پلمب دربیاد . ببینم چطور رای گیری می کنند . ببینم چطور تقلب می کنند. و ....

26 ساعت یک ضرب بیدار موندن و مثل ماشین کار کردن البته سخت بود. چشم هایم را نمی توانستم باز نگه دارم . مردم نامهربان بودند. برای من که نیامده بودند رای دهند . کمرم دیگر راست نمیشد ، بلند شده بودم و کار می کردم. هنوز هم صف بود . خدایا کی تمام می شود . برای ریاست جمهوری ، آنهایی که قبلا در حوزه بودند ، می گفتند کار خیلی کم بوده . هیچ کس برای رای نمی آمده. اما ، امروز. امروز عجب روزی ست. دو برابر نیرو کار می کنیم ، باز هم صف ملت است که غر می زنند . با دست های جوهری ام که مثل دست زن های روستایی زمخت شده اند ، شناسنامه شخصی را می گیرم و با دقت می خوانم . شخصی می آید در گوشم می گوید خانوم چادرتان رفته است عقب و ژاکت قرمزتان هم پیداست .نگاهش نمی کنم، خودم را جمع و جور می کنم و چادر را می اندازم روی دست هایم . چند نفری با دلسوزی لبخند می زنند . سنگینی نگاه کسی را روی خودم احساس می کنم . دارم به صاحب شناسنامه گیر می دهم که چرا شناسنامه اش نو است ولی المثنی یا توضیحات ندارد. برایم سفسطه مغلطه می کند. آنکه سنگینی نگاهش رویم بود آمد و دستور داد شناسنامه آن آدم را که فقط مهر انتخابات ریاست جمهوری داشت مهر بزنم. زدم . نه یک بار که دقیقا 126 بار مهر زدیم شناسنامه هایی را که نه المثنی داشت و نه توضیحات.

تا به حال اینهمه شلوغی ندیده ام. تا به حال اینهمه تضاد و هرج و مرج ندیده ام . احساس خاصی دارم از اینکه در این تاتر شرکت کرده ام . همه دارند نقش بازی می کنند. همه ریش های توپی و بلند دارند . همه چادر پوشیده اند و همه آنرا تا بالای ابروی کشیده اند پایین . اما هیچ کس به این خیمه شب بازی اعتقادی ندارد. حتی یک به اصطلاح مسلمان ندیدم . همه برای این روز لباس پوشیده اند و روز دیگر می بینیم در فلان پارتی بهمان لباس شب را پوشیده اند. به ساعت نگاه می کنم . 5 بعداز ظهر است . صدای جیغ و داد رئیس حوزه از توی حیاط می آید . راستش یک خانوم جاسوس اینجاست که از وزارت کشور آمده است. اسمش هم قلابی ست. می رود توی حیاط به آنهایی که نمی دانند به کی رای بدهند ، می گوید به فلانی رای بده. رئیس حوزه اما بی طرف است . از ساعت 6 صبح که اینجاییم مرتب با هم کشمکش دارند. یک نفر می آید اطلاع می دهد گروهی بیرون حوزه اقدام به پخش کارت های ائتلاف فلان گروه می کنند که الان می بینیم نفر اول انتخابات است. نماینده شورای نگهبان ، رئیس حوزه و دو نگهبان می روند بیرون . خانوم جاسوس دارد با موبایل صحبت می کند . برمی گردند. هیچ کس بیرون نبوده. اما می بینیم مردم از روی کارت یک چیزهایی می نویسند.

از خدا می خواستیم تمدید نکنند. دیگر برایمان رمقی نمانده بود. ساعت ده شد. برایمان ساندویچ هایدا گرفتند و گفتند ببخشید بودجه مان کم است. میزها را چسباندیم به هم . یک چادر پهن کردیم رویش. در حوزه دیگر حالا بسته است و دو سرباز دم اتاق شمارش رای نگهبانی می دهند. نماینده شورای نگهبان با انبر پلمب ها را قیچی می کند . اول باید خبرگان را بشماریم . بعد مجلس و بعد هم شورای شهر . تعرفه ها را شمردیم . باطله ها بیرون آمد و تعداد آنها با سربرگ ها تطبیق داده شد. خدا را شکر همه چیز درست است. رئیس حوزه تعداد حضار را می شمارد و تعداد کاندیدها را تقسیم بر تعداد حضار می کند . به هر کس 6 کاندید می رسد. روی کاغذ اسمشان را می نویسد . به من و بغل دستیم روحانی ، مشکینی ، دری نجف آبادی ، رضوانی و ... می رسد. رئیس حوزه خودش شروع می کند به خواندن برگه های رای . هر کدام را که داشتیم باید بگوییم بله و یک خط برایش بگذاریم. بعد خط بعدی تا اینکه یک مربع با یک ضربدر درونش ایجاد شود. من روحانی را خیلی دوست دارم . عشق دوران نوجوانی ست دیگر. به بغل دستیم که او هم چپی ست می گویم بیا رای هایش را ببریم بالا . می شود صدتایی رای برایش بیشتر جور کنیم . می گوید باشد ، فقط باید مواظب باشیم از رفسنجانی رای اش بیشتر نشود چون خیلی تابلوست. با چادر رویمان را می گیریم و می خندیم . ولی نکردیم اینکار را . به نظرمان زشت بود و کثیف. رفسنجانی از همه بیشتر رای آورده . یادم می آید ، یکی از رای دهنده ها پرسید خانوم من به کی رای بدهم؟ گفتم پدرجان من چه می دانم . به هر کی دلت می خواهد. گفت اخر من فقط رفسنجانی را می شناسم . و به او رای داد. بعضی ها حرفه ای رای داده بودند. رفسنجانی یا آدم های دیگر را با لقب های مختلف نوشته بودند و همه داشتند از بی خوابی می مردند. ساعت 4 صبح بود آخر. کسی متوجه نمیشد و میدیدی از توی یک رای 3 تا رفسنجانی در می آید. من و بغل دستی ام که نسبت به بقیه بچه تر بودیم و هوشیارتر جیغ مان در میامد و چرت همه پاره میشد. بعد مشکینی بود و بقیه هم ترتیبشان را یادم نمی آید.

تلفن زنگ زد . از ستاد انتخابات فرمودند صندوق های شورای شهر را بفرستیم ستاد تا آنجا با کامپیوتر شمارش شوند. خواب از سر همه پریده بود. به جای اینکه تا 12 ظهر بیدار باشیم ، می شود مجلس را هم شمرد و رفت خانه. مجلس هم به همین ترتیب بود . شمارش آرای ق و غ ها به من افتاد. می توانستم هر چقدر دلم می خواهد برایشان مربع بکشم . غفوری فرد که مال من بود خیلی رای آورد. بعد جلودارزاده بود و بعد هم بادامچیان. بقیه داشتند چرت می زدند . ولی من و آن دو تایی که ب و ج را داشتند مثل ملابنویس ها سرمان توی برگه بود و مربع می کشیدیم.

ساعت 6 صبح زنگ زدند و گفتند شورای شهر را هم باید خودتان بشمارید . از کسی صدا در نمی آمد چون همه خواب بودند! معلوم است چرا به این راحتی می توانند هر کاری خواستند بکنند . توی اب گل آلود راحت می شود ماهی گرفت. تا ساعت 6 صبح نتایج قطعی خبرگان و مجلس درآمده بود. همه حوزه ها شمارش شان تمام شده بود . جالب این بود که بعضی حوزه ها تعداد رای هایشان دو برابر ما بود و ساعت 3 صبح کار شمارش تمام شده بود . اما مال ما تا 6 ادامه داشت. راستی چطور شمرده بودند. ستاد انتخابات تازه به صرافت افتاده بود . رای ها را که نمی شود با کامپیوتر تغییر داد. چه بهتر که دستی شمرده شوند. اما کسی دیگر زیر بار نرفت. نماینده ستاد آمد و صندوق را برد تا خودشان بشمرند. موقع جدا کردن باطله ها و شمردن تعرفه ها دیدم چمران و گروهش بیشترین رای را دارند . البته ما مرکز شهر بودیم و با بعضی از بچه ها که صحبت می کردیم می گفتند اصلاح طلبان با وجود آنهمه سرکوب تبلیغاتی رای خیلی خوبی آورده اند.
تا یادم نرفته ! تلویزیون ندارم و نمی دانم تعداد رای های باطله و سفید را چقدر اعلام کرده اند . اما بیش از نصف رای ها در هر سه انتخابات سفید بود. دلم می خواهد ببینم ستاد انتخابات چند درصد رای سفید اعلام می کند. البته چندان فرقی هم ندارد. معلوم است این انتخابات چندان مهم نیست که خیلی در قید و بند تقلب کردن نیستند. وگرنه من نوعی هم می توانستم به نوبه خودم به رای آدمی اضافه کنم یا از آن کم. این است که معلوم می شود این انتخابات برایشان خیلی اهمیت نداشته. منتهای مراتب این ها واقعا ادم های حال هستند و به آینده فکر نمی کنند. چون بهای این انتخابات را در انتخابات مجلس بعدی خواهند داد.
پ ن: حرفم را پس می گیرم . همین الان تلفنی فهمیدم رای های حوزه ما را دو نفر یعنی رئیس حوزه و یک نفر مجهول الهویه !!!!!!!!!شمرده اند و نتایج را داده اند به ستاد انتخابات. یعنی چه. وای.


ولی من بالاخره فهمیدم. فهمیدم چرا انتخابات کامپیوتری نمی شود. فهمیدم چرا احمدی نژاد رای آورد. همه آن چیزهایی را که می خواستم فهمیدم. حالا دیگر می دانم چرا فحش می دهم .