Mittwoch, Juni 22, 2005

تحریم انتخابات!

حال همه بده. حال من هم مثل بقیه مردم ایران که شوکه شدند ، خیلی بده. خورشید خانوم انقدر مایوس شده که دیگه نمی خواد بنویسه. بابک که همیشه طنز می نوشت سرخورده و نا امید به تلخی می نویسه. همه جا حرف از شکسته . وبلاگر های جوان خیلی نا امید هستن و خیلی ها دیگه نمی نویسند. بعضی ها به هم متلک می اندازند. که چرا تو رای دادی ، چرا رای ندادی. چرا به احمدی نژاد رای دادی. چرا به معین رای ندادی. با هم دعوا می کنند. خیلی از دوستی ها شکسته شد.
حالا دیگر همه جا حرف از بد و بدتر نیست. بلکه حرف از بدترین هاست. واقعآ خیلی سخته بفهمیم کدام یک بد هستند و کدام یک بدترین. هر دو دستشان به خون مردم آلوده است. هر دو در قتل انسان های شریفی که هر صد سال یکی از آنها ، با مغزهای متفکرشان در ایران پا به عرصه وجود می گذارند دست دارند. هر دو چهره های کریهی هستند که می دانیم با تقسیم غنائم تقلب انتخاباتی تا به اینجا آمده اند. آن مردک ، احمدی نژاد توی این تقلب بیشترین سهم را برده است ، چنانکه رای اش از هیچ به اوج رسید.

نظریه پردازها ، روزنامه نگارها ، سیاستمدارها و دیگر افرادی که دستی در سیاست دارند هیچ کدام تحلیل درست از اوضاع نمی کنند. یکی می گوید واقعآ شکست خورده ایم و این میزان مشارکت مردم بوده است و اینکه مردم احمقند. دیگری می گوید تقلب است و 60 میلیون تعرفه تقلبی قبل از انتخابات صادر شده است و مردم هیچ کاره اند. نمی دانم واقعآ نمی دانند یا نمی خواهند نظر واقعی شان را بگویند. اینکه این انتخابات بازی بیشتر نبود شکی در آن نیست. خیلی از ما که این انتخابات را تحریم کرده بودیم ، از جمله خود من ( این را قسم می خورم) می دانستیم انتخاباتی در کار نیست و به راحتی می توانند با رای های تقلبی کار خود را بکنند و همانطور که می بینید هیچ کس هم نتواند اعتراض کند. شرکت مردم خیلی کم بود ، به جرات می توانم بگویم ، کمتر از 15 میلیون نفر. اکثرآ به معین رای داده اند ، بنابراین با اینکه معین هم گزینه خوبی نبود رئیس جمهور منتخب است. رفسنجانی اگر مطمئن نبود می تواند رئیس جمهور شود ، با آن سابقه درخشان انتخابات مجلس هرگز به بازی وارد نمی شد. این تقلب عظیم انتخاباتی در این کشور که حکومت آن داعیه دموکراسی و انتخابات پرشور مردمی دارد از همه بیشتر به نفع احمدی نژاد شد. و حالا چه شگرف است این هیولا در شعارهای انتخاباتی خود مسائلی را مطرح میکند که تن هر خدابنده ای را می لرزاند . آیا ملت ابله هستند؟ بله ، هستند. چون هنوز می گویند چرا مردم رای داده اند. و نفهمیده اند این کارها برای این است که رفسنجانی رئیس جمهور محبوب مردم شود و مردم با میل و رقبت و درصد رای بالا به او رای بدهند. باور کنید معادلۀ سختی ندارد. از اول هم معلوم بود. از اینکه در خیابان ها می شنوم که التماس می کنند رفسنجانی رئیس جمهور شود تا آن هیولای دیگر سر کار نیاید تنم می لرزد.
از کار این مردم در عجبم. آنروز که باید تجمع میکردند برای نظارت سازمان ملل بر انتخابات ایران ، تجمع کردند برای احقاق حقوق زنان...آخر کدام ملتی را دیده اید که حقوق مردانش تامین نشده ، حقوق زنان را کف دستشان بگذارند. حالا دیگر نه که دنبال حقوق نمی گردند ، دلشان می خواهد همین چیزها را که به دست آورده اند از کف ندهند. آنروز که باید سریع به خیایبان ها میریختیم که چرا تقلب کرده اند ، نشستیم فکر کردیم چرا مردم رای داده اند ، که نداده بودند و همدیگر را مقصر دانستیم. حالا که دیگر هیچ کس نباید به پای صندوق های رای برود و تحریم واقعی انتخابات صورت گیرد ، می گویند برویم به رفسنجانی رای بدهیم. هنوز نفهمیده اند که دیگر وقتش است با این حکومت یک برخورد درست و حسابی بکنیم. بمان که صبح دولتت بدمد .


این روزها به شدت درس می خوانم . عاقبت شاگرد تنبل هم همین است دیگر. در طول ترم بازیگوشی میکند ، آنوقت زمان امتحان مجبور است صبحانه و شامش را هم در مرجع دانشگاه بخورد. هم کلاس هایش هم ذوقش را بکنند که فلانی چقدر درس خوان و با اراده است و فلان و بهمان.

خواهر و برادرم که با هم توی یک اتاق بودند چندان نمی سازند و چند روزی است مجبور شده ام بعد از 6 سال که توی اتاق کوچکم برای خودم زندگی میکردم آنرا به خواهرم بدهم ، آن هم با فداکاری و با برادرم که ملقب به نهنگ ، هندوانه ببری ، کالباس و بشکه است در یک اتاق زندگی کنم. شب ها هر وقت روی تختش تکان میخورد از صدای ناله های تخت بیچاره اش که زیر وزن فوق سنگینش در حال از هم وا دادن است از خواب می پرم. چند شبی است که سحر خوابم میبرد.
خستگی درس خواندن و این تغییر جا و وحشت از سر کار آمدن آن هیولای زشت ، احمدی نژاد ( اگر چه همونطوری که گفتم قراره رفسنجانی بشه چه ما رای بدیم و چه ندیم. ) باعث شده شبها وحشتناک بخوابم و صبح که از خواب بلند میشوم انگار تمام شب را مشت خورده باشم و با بدنی کوفته روز رو از سر میگیرم.

امروز یک استاد سفت و سخت نمی گذاشت امتحان استاد دیگه ای رو تقلب کنیم. به ما گفت برای چی تقلب بکنید. گفتم: ای استاد ! همه تقلب می کنند چرا ما نکنیم؟ گفت کی؟ گفتم همان مردک تقلبی نژاد که تقلب کرد و خجالت هم نکشید. صدای شیهه بچه ها توی کلاس بلند شد که از این حرفها نزن. آخرش هم استاد کلی نصیحتم کرد که دهان را زیپی باید.