Sonntag, November 27, 2005

الهی بمیرم . این پریسا به خدا خیلی بچه ست. با این که خیلی گنده شده و هر وقت میریم خیابون پسرها چشمش رو درمیارن از بس نگاهش میکنند و خودش و دوستاش هم توی مدرسه همه اش کله پاچه پسرها رو بار میذارن ، ولی واقعا بزرگ نشده.
امروز آمده بود از زنگ ورزش مدرسه شون برام تعریف میکرد. خیلی مغروره . هر وقت چیزی میخواد ، میاد ماجرا رو تعریف میکنه ولی از آدم چیزی نمی خواد. خودش میدونه من اکثر مربی های ورزش و معلم ورزش های شهر رو میشناسم و اونها هم من رو ، به طور غیر مستقیم می خواست که یک کاری براش بکنم . امروز میگفت انقدر معلم ورزش شون بهشون سخت گرفته و بهشون ورزش های سخت داده که خودش و دوستش موقع تمرین ها جیش کردن به خودشون. وای!!! نیم ساعت داشتم می خندیدم . با خودم فکر کردم برم به معلمشون بگم یک کم شل کنه ، ولی دیدم اشتباهه . اون بیچاره هم که داره کار خودش رو خوب انجام میده ، بگیم نکنه؟؟!! اینا دختر هستن و باید حداقل در هفته سه یا چهار بار بهشون ورزش درست و حسابی داد که خیلی برای سلامت جسمی شون مفیده ، ولی خوب وقتی میشه یک روز در هفته چندان فایده ای نداره. تنها اتفاقی که میافته ترشح اسید لاکتیک (استیک؟) توی عضلاتشونه و درد کردن کتف و رون هاشون برای چند روز ..نمیدونم ! ولی فکر کنم از هیچ چیز بهتر باشه. من و این پریسا اصلا مثل هم نیستیم. من بدبخت موقع تمرین ها باید نرمش های جودو و تکواندو رو انجام بدم ، صدام هم درنمیاد ، اونوقت این تنبل خانوم زورش میاد دو دقیقه بدوه.
تازه برم به معلمه چی بگم. خودم اون ترمی که تربیت بدنی داشتم استاده از خدا خواسته می نشست به چرت زدن ، من بیچاره باید تا آخر ساعت این بچه ها رو عین بز میبردم اینور و اونور. نرمش هم که میدادم بهشون ، نمیدونم چرا خودم خسته نشده و تازه در حال عرق کردن بودم که میدیدم نصفی شون غش کردن ، نصفیشون هم دارن گریه و زاری میکنند. اون وقت برم به یکی دیگه بگم تو رو خدا به این تنبل ها کم نرمش بده. فقط اونجاش که گفت جیش کردیم به خودمون خیلی دلم براش سوخت. شده بود عین احمق ها موقع گفتن این حرف .