Montag, Oktober 24, 2005

اندر احوالات استادان دانشگاه.

سر کلاس ما:
استاد بسیار با شخصیت نما و جنتلمن ، که ادعای علم و سوادش هم میشه داره به ما آمار درس میده و میگه تو median وقتی ما یک داده رو با داده دیگه جمع میکنیم و تقسیم بر دو میکنیم...
حالا من یک مثال میزنم: مثلآ اگر یک ایرانی رو با یک پاکستانی جمع کنیم و تقسیم بر دو کنیم میده یک... یک کمی فکر میکنه میگه نه ! افغانی که نمیده ... طوری میگه یعنی یک افغانی کمتر از آدمیزاده. یعنی یک افغانی آدم نیست.
الحمدلله که سطح ادعا و سوادشون عرش آسمون رو سوراخ کرده و سطح شعور و دیدشون هنوز از کمترین آدمهایی که خودشون میشناسند کمتره.

کلاس ریاضی، مهندسی شیمی...
استاد معروف و دانشمند ریاضی که با کلی منت و مکنت میاد سر کلاس درس میده و وقتی باهاش حرف میزنی باهات با لهجه فارسی بریتانیایی حرف میزنه که قشنگ بفهمی از کجا آمده امروز با وقار تمام مثال یک طاووس وارد کلاس میشه. به یکی از بچه ها دستور میده تخته رو براش پاک کنه.
خوب: من یَک مَسئَله از خودم در بَکردم !!!!!!!! ببینم کی میتونه از خودش راه حل دَر بَکنه ؟؟
بچه ها تا یک ساعت چسبیده بودن روی صندلی هاشون و بعد از این همه مدت که میگیرن ماجرا چیه الکی بلند بلند می خندند تا استاده خیط نشه...

سر کلاس x :
استاده کم مونده پشتک بزنه سر کلاس. یا ادای میمون رو در بیاره. یا بپره بغل دخترهای کلاس. اینهمه سرمستی نمیدونم علتش چیه. از وقت کلاس فقط 5 دقیقه اش صرف خود درس میشه و همه اش تلف میشه پای اراجیف این احمق. میدید من از خستگی روی پام بند نیستم و چشمهام مرتب می چرخه باز هم بلندم کرده که برو تخته رو پاک کن. و از اون ور جلوی پسرها با دخترها شوخی های مستهجن میکنه. یک آشغال به تمام معنا.

واقعا موندم با اینهمه نخبه و معلم های شریف توی آموزش عالی چطور یک ذره هم از جای خودمون تکون نخوردیم. اینهمه تولیدات علمی و آدم های با سواد که از دانشگاه ها در میان حتما باید علتی داشته باشه. این همه مقالات علمی که نوشته میشه و این همه تحقیق واقعآ به خاطر وجود چنین موجودات احمق و شاخدار توی دانشگاه های مملکت ماست.