Montag, Oktober 03, 2005

اوه اوه اوه!!!!
ای ول.... من از
اینجا یک سری از حکایات واقعآ متین عبید زاکانی رو پیدا کردم. خیلی هم خوشحال بودم ، چون خیلی وقت بود دنبال حکایات عبید میگشتم و چون چند تا از حکایاتش رو هم قبلآ خونده بودم ، بهش خیلی علاقمند شدم. فکر هم میکردم آدم حسابیه. منتها چون وقتی کتاب میخرم نمی خونم ، از این جور چیزها که توی اینترنت پیدا میکنم کلی ذوق میکنم ، برای اینکه تا آخر میشینم میخونم.

الان هم تازه از خواندن اونهمه حکایات بی بدیل استاد محظوظ شده و دارم گیج میزنم. بابا این عجب بی تربیتیه !!!!!!!!! چشمهام الان شدید گرد شده. خاک بر سرم. یعنی این طور که این نوشته ها ، تمام ایرانی ها خیلی وحشتناک بودن زمان قدیم. ببخشید : خیلی ببخشید:

اولآ که همشون هم جنس باز بودن. دومآ زنها خیلی بی ترببیت بودن. سومآ همه اش دنبال مسائل جنسی بودن. بعد اینکه آقا اینا به بچه هم رحم نمیکردن و مثلآ توی مسجد ترتیب پسربچه ها رو میدادند. شیخ و ملا هم حالیشون نمیشده. همه با هم قاطی پاتی بودند. تازه اون زمان ها تا اونجایی که عقل ناقص من understand کرده ، فقط زنها پول نمیگرفتند برای جای خالی ، به مردها هم پول میدادند. اوه اوه ! عجب اوضاعی بوده. تازه از اون بدتر ، مثل اینکه به خر و گاو و اینجور چیزها هم رحم نمیکردن. واقعآ الان گریپاژ کردم . یعنی چی این چیزهایی که من خوندم؟ میگن اینترنت واسه بچه خطرناکه همینه ها! واقعآ وقتی توی اینترنت میگردی باید مواظب باشی هر چی بهت تعارف کردند نگیری بخونی. نکنه دروغ بوده؟

واقعآ دست جمهوری اسلامی درد نکنه. معلومه خیلی از نظر اسلامی مملکت پیشرفت کرده . الان اگر دقت کرده باشید ، مخصوصآ سر ظهر یا غروب از پنجره توی کوچه رو نگاه بکنید و ببینید دو تا آقا پسر و خانوم دختر بسیار محترم در حال انجام حرکات غیر اسلامی هستن ، البته فقط از ناحیه صورت ، یک دفعه انگار قتل دیده باشید به همه اعضای خانواده میگید بیان این بی ناموس ها رو ببینند و بعد همه گی به صورت یک کلونی از پنجره آویزون میشید و وقتی تازه فارق میشید میبینید کلی از همسایه ها به همین صورت ؛ دقیقآ عین شما از پنجره آویزون هستند. بعد هم کلانتر محل به طوری که همه همسایه ها بشنون داد میزنه : آهای یکی زنگ بزنه به پلیس ، که در همین هنگام آن زوج محترمه فلنگ را بر میبندند.
ولی توی اون دوره ملت هر کاری دلشون میخواسته توی کوچه خیابون میکردن و تازه کسی هم جرات نداشته بهشون حرف بزنه . یک چیز دیگه اینکه حتمآ برید این اراجیف رو که البته از حق نگذریم بعضی هاش واقعآ خنده دار بود بخونید ولی اگه قلبتون ناراحته مواظب باشید که توش پر از حرفهای با تربیته ...یک چیز دیگه اینکه این قزوینی های بیچاره مثل اینکه از همون اول مورد آماج کارخانه جوک سازی بودند.