Samstag, Januar 13, 2007

آیا تا به حال به تو تجاوز کرده اند؟

چند روز پیش با یکی از دوستان قدیم که آن موقع ها اصلا با هم خوب نبودیم و جدیدا به خاطر قضا و قدر روزگار خیلی با هم صمیمی و محرم شده ایم ، رفته بودیم کوه. حالا بماند کدام کوه. توی راه می خواست چیزی برایم تعریف کند ، ولی جلوی خودش را می گرفت. دو سه دفعه گفت مارال و بعد حرفش را خورد. من هم در این جور موارد پیله نمی کنم که بگو چی می خواستی بگی.

بعد از 4 ساعت ، با کلی قول که به کسی نگم ، گفت می خوام بدترین ماجرای زندگیم رو برات تعریف کنم . حالا من هم سر تا پا گوش که این چه ماجراییه که برای شوهرش هم تعریف نکرده.
دوهفته پیش ونک سوار یک شخصی میشه که دو تا دیگه مسافر هم داشته. حوالی ساعت 9 شب . دو تا مسافرها نرسیده به پارک ملت پیاده میشن . دوستم می گفت وقتی تنها شدیم یکدفعه راننده دستش رو می گیره. خیلی ترسیده بوده و شروع کرده به جیغ و داد . حالا از بخت بد ، قبلش رفته بوده دندان پزشکی و دهنش سر بوده ، نمی تونسته درست جیغ بزنه. راننده که به گفته دوستم پسر 27-28 ساله و خوش قیافه و خوش سر و وضعی هم بوده ، می پیچه تو یکی از کوچه ها . ج ( دوستم ) از ترس بی حس شده بوده و درهای ماشین هم با قفل مرکزی قفل شده بودن. پسره دست دوستم رو می ذاره روی یکی از قسمت های بدنش!!! و بهش میگه ارضاش بکنه و از این حرف ها . هر چقدر هم این دوستم طفره و تقلا میکنه فایده نداشته ، چون پسره قوی هیکل بوده و این دوست من هم خیلی ظریف . ولی تا اونجا که جون داشته مقاومت میکنه . پسره میبینه اینطوری نمیشه ، شروع میکنه به التماس کردن . میگه به خدا 7 ماهه با دوست دخترم به هم زدم . دیگه حسابی قاط زدم ، خیلی احتیاج دارم . هیچ کس رو نداشتم که بکنم !!!! من گفتم آخی بیچاره ، ببین چقدر فشار بهش آمده ، که دوستم یک پس گردنی بهم زد ، گفت خفه شم و بقیه اش رو گوش کنم .

پسره بهش میگه ، خونه اش خزانه است و با التماس به دوستم میگه فقط نیم ساعت وقتش رو به این آقا بده . بعد اجازه میده هر جا خواست بره و قسم میخوره ولش کنه . واقعا به این میگن آدم دزدی محترمانه ! حالا ساعت دیگه 10 شده و اینها هرچی خیابون تو تهران بوده رو گشتن ، دست دوست بدبخت من هم تو فلان جای اون مرتیکه.
دوستم می گفت دیگه نامید شده بودم و مطمئن بودم من رو میبره ، بهم تجاوز می کنه و بعد هم می کشتم. به خاطر همین تصمیم میگیره یه کلکی سوار کنه شاید که گرفت . به پسره میگه ، اگر صبر کنی فردا عصر خودم میام خونتون . پسره میگه عجب اونوقت من تو رو از کجا پیدا کنم . میگه شماره موبایلم رو میدم بهت . زنگ میزنه به موبایل پسره تا شماره اش بیافته . بعد هم شروع می کنه به اغوا کردن پسره . کلی حرف های سکسی براش میزنه و میگه سکس اینجوری که به درد نمی خوره اگر فردا با آمادگی باشم خیلی بهتره . پسره هم خدا رو شکر اینقدر حالش بد بوده که گول می خوره و آدرس خونشون رو میده به دوستم . بعد هم ازش می خواد جی استرینگ بپوشه و سوتین فلان . بدنش رو با نرم کننده بشوره و بعد بهش روغن معطر بزنه و کلی خزعبلات دیگه که من داشتم ریسه می رفتم از شنیدنشون . این احمق یک درد دیگه داشته ، نه اینکه دوست دخترش ولش کرده باشه. دوستم قول میده علاوه بر اینها ، هر چیز دیگه ای هم که بلده بپوشه . خیلی خوب هم نقش بازی میکرده ، به پسره گفته کاندوم میوه ای بخره !!! پسره ازش میپرسه پرده بکارت داره یا نه و پرده اش از چه نوعه . الله اکبر ! واقعا اگر من بودم که تا اون لحظه ریغ رحمت رو به سر کشیده بودم. دوستم گفته بود که پرده بکارت داره . حالا مونده بودیم جواب درستی داده یا نه ؟! اگر گفته بود ندارم عکس العمل طرف چی بود.
بالاخره ساعت ده و نیم ، دوستم با حال زار وسط بزرگراه همت ! از ماشین پیاده میشه . حالا خودش رو تا خونه چه جوری میرسونه به کنار ، تا خود صبح عر زده بوده . می گفت همش احساس می کردم به شوهرم خیانت کردم . خدا رو هم شکر میکرد شوهرش رو فرستاده بودن ماموریت . نمی خواست هیچ کس بفهمه. می گفت آبروم می ره . خیلی جالبه . از این ماجرا فقط من خبر دارم و اونایی که باید بدونن ، بی خبر! بهش گفتم با توجه به اینکه آدرس طرف رو هم داره باید شکایت کنه و نذاره سر دختر دیگه ای هم این بلا بیاد . ولی قانع نمی شد.
با خودم فکر کردم واقعا چند نفر از افرادی که دور و بر ما هستن ، قربانی تجاوز شدن ، یا مثل دوست من تونستن خودشون رو نجات بدن ، ولی از ترس آبرو و حیثیتشون حفظ ظاهر کردن. چند نفر جونشون رو از دست دادن. برای ما زن ها این ماجرا عین مرگ می مونه . فکر می کنیم خیلی بعیده و امکان نداره برامون اتفاق بیافته ! ولی در یک لحظۀ وحشتناک عزرائیل پیداش میشه و کاسه کوزه مون رو به هم میریزه . باید آدم با هوش باشه . میدونید ، باید فکر کرد ممکنه این آخرین بار باشه که می تونیم نفس بکشیم و می تونیم از فکرمون استفاده کنیم. باید از هر چیزی که مهیاست استفاده کرد. زندگی به این سادگی ها به دست نمیاد که بخواد به این سادگی هم از دست بره.
البته این جانی هایی هم که اینطور با زندگی افراد بازی می کنند ، واقعا دست خودشون نیست. تو این مملکت پرن از آدم هایی که به انواع مختلف دچار عقده های روانی اند و کسی هم نیست که به دادشون برسه . این عقده جنسی هم که به خاطر نظام فکری سنتی مون شده قوز بالا قوز. کاش این خونه های عفاف علنی می شد و هر کس دلش می خواست می تونست استفاده کنه. این موضوع داره روز به روز بدتر میشه . حالا چه دختر پسرهایی که تو تاکسی توی بغل هم میرن و چه آمار تجاوزها . با این موضوع نمیشه برخورد کرد. نمیشه جلوش ایستاد ، باید ساماندهی بشه.
یکی این رو به دولت احمقمون بگه.

1- مطلب جدید زیتون در این باره برام قابل درک بود.
2-یک مطلب از سایت زنان : بعد از تجاوز باید چه کرد؟( مثل اینکه فیلتره) این هم یک راه حل . البته فایده ای نداره دیگه . ولی بهتر از اینه که آدم مخفی کاری کنه.
3- بمب گوگلی :
censorship