Dienstag, Februar 06, 2007

قالب وبلاگ من به طور خاص طراحی شده است.

برو بر وایساده من رو نگاه میکنه . خیره توی چشم هام و خودش هم چشم هاش گرد شده. بیچاره چقدر منتظر بوده من رو ببینه و چقدر این عکس العملش رو توی آینه تمرین کرده بوده . این که تقصیر من نیست. اکثر آدم هایی که پنهانی وبلاگ دیگران رو می خونن دچار این عذاب وجدان میشن! وقتی اون آدم رو می بینن دست و پاشون رو گم می کنن ، چون احساس می کنن دارن گناه می کنن! چقدر هم به خودشون فشار میارن که یک وقت لو ندن که وبلاگت رو دارن می خونن ، چون فکر میکنن تو میذاری میری و اونا از این همه ذهن خونی های مفت و مجانی که نصیبشون شده دیگه سودی نمیبرن. ولی من که می دونم کی ها وبلاگم رو می خونن. اگه واسم مهم بود نمیامدم این بلاگم رو با ایمیل قبلی بسازم که. دو سوت با سرچ کردن ته و توش درمیامد.
مخاطب خاص: اینایی که اینجا می خونید دلیل بر این نمیشه که من عوض شدم . من هنوز هم همون آدم قبلی ام با همون تفکرات قدیمی که آدم های دیگه خوششون بیاد . پس لطفا دیگه کسی بهم نگه چقدر قیافت و رفتارت عوض شده. چون اصلا نشده و من منظورتون رو می فهمم . بلا نسبت گاو که نیستم.

چقدر هم بیکار ! اینهمه دختر دور و برم هستن هیچ کدوم نگشتن من رو پیدا کنن . پسرهای این دور زمونه همشون همشون خاله زنک تشریف دارن. مزایای اداره نشینیه دیگه. اگه آقایون مث قدیما میرفتن شکار و جنگ و آماده کردن مزرعه دیگه از این وقتا نداشتن . اه . من شوهرم باید شوالیه باشه ، واقعا نمی تونم مردای خاله زنک رو تحمل کنم . یه وقت دیدی با هونگ زدم تو سرش قتلش هم موند گردنم.

--آخ آخ ! تا یادم نرفته . به جز شماها پسر دوست بابام هم اینجا رو پیدا کرده بود میامد با شناسه های اقدس و کبری و صغری نظر می ذاشت . بعد حالا سرطان گرفته ، بردنش پیش دخترخاله بابا تا خوبش کنه . توجه داشته باشید گفتم سرطان نه سرما خوردگی . من قالب وبلاگم رو یجوری طراحی کردم که وقتی آشناها میان می خوننش از خودش اشعه مرگ زا پخش می کنه . از من گفتن بودن. خود دانید.