زندگی شاید
زندگی شاید کودکی ست با کفش جغ جغه ای که دنبال مادرش میدود. زندگی شاید کودکی ست با کفش جغجغه ای که خیلی زود استقلال می طلبد و حاضر نیست بغل مادر برود و دقیقه ای بعد کف خیایبان می نشیند ، گریه میکند و بغل می خواهد.
زندگی شاید کودکی ست که تاتی تاتی میرود به سویی و از روی زمین آدامس جویده شده ای را به دهان می گذارد. زندگی شاید پدری ست که میدود و دهان بچه را پاک میکند.
زندگی شاید بچه ای ست که خیلی بزرگ شده....انقدر بزرگ که قدر جمعه ها را می فهمد و می داند چرا بزرگتر ها می گفتند جمعه ها خوب است. کودکی که انقدر بزرگ شده است که دیگر روزها برایش فرق دارند. کودکی که فهمیده روز فرد و زوجش یعنی چه. کودکی که انقدر بزرگ شده ، که حسرت گذشته ها را می خورد. زندگی شاید شاید ، یعنی این...
|
<< Home