فقط به پریسا گفتم . به مامان اینا جرات نمی کنم بگم. به خاطر پولش نیست . اینقدر سرکوفت میزنن که آدم دلش می خواد خودش بشه موبایل. اصلا نمی تونم درس بخونم. اگر بفهمن کلی متلک بارم می کنند. انصاف نیست . تا به حال دو تا موبایل پیدا کردیم ، با یک دسته 500 تومنی و توی همه این موارد کلی دنبال صاحبش گشتیم تا گمشده اش رو بهش برسونیم. اونوقت باید یک همچین بلایی سر من بدبخت بیاد. اون هم توی این بی پولی . از بس هم که این قد لعنتی من بلنده ، همیشه فشارم پائینه ، حالا اینم زده به بساطم رنگم شده مثل مرده و نمیدونم این فشار خونم تا به حال تا کجا پایین آمده.
چجوری بهشون بگم موبایلم رو دستی دستی تقدیم کردم به یک دزد عوضی ، که از سر شبه داره با گوشیم صله رحم به جا میاره و هر چی زنگ میزنم گوشی رو قطع میکنه. خاک توی سر دانشجویی که دستش کجه. ابله ، توی دانشگاه سراسری که دیگه کسی نمیتونه ادعا کنه به خاطر احتیاج شدید دزدی کرده. به این میگن طمع.
ای خدا!!!!! من گوشیم رو می خوام.
Dienstag, Februar 14, 2006
بر پدر این مملکت دزد لعنت. موبایل نازنینم رو بردن ، یک لیوان آب هم روش. از عصره دارم میزنم توی سرم. حیف اون همه پول که پاش دادم. همه اش تقصیر خود خرم بود از بس که دست و پا چلفتی ام. چکار کنم؟
|
<< Home