Mittwoch, Mai 03, 2006

اس ام اسم کار نمی کرد. می خواستم برای مامان پیغام کوتاه بفرستم که راه افتاده ام. شاید اشکال از موبایل مامان بود. برای تست ، پیغام را برای بابا فرستادم. شکایت می کند که من دختر خوبی برایش نیستم . او دلش می خواهد وقتی می بینمش برایش غش کنم . می گوید تا به حال یک کلمه محبت آمیز از من نشنیده. گفتم بگذار برایش یک شاخه گل رز بفرستم . توی لیستم نبود و باید شماره اش را می گرفتم.

یک ساعت بعد مرد جوانی به موبایلم زنگ زد. پرسیدم شما ؟ گفت ، ااااه خانوم خانوما ، شما واسه من گل فرستادید . شما باید بگید کی هستید...
این هم از گل فرستادنم برای بابا ! برایش که تعریف کردم خندید. کیف کرد.