Mittwoch, August 23, 2006

abroo

یک نفر به من پیشنهاد کرد تا کتاب تفاوت هاب بین زن و مرد آلن و بابارا پیز ( اسمشون درسته؟) رو بخونم تا دیگه توی جمع انقدر اراجیف به هم نبافم. این اولین کتاب روانشناسی بود که توی عمرم خوندم. خیلی چیزهاش برام جالب بود. من واقعا بعضی تفاوت ها رو نمی دونستم. ولی از همه جالب تر عکس یکی از صفحه ها بود که برای یکی از توضیحات کشیده بودند.من نیم ساعت داشتم می خندیدم. توی این عکس خانومه خودش رو خیلی تغییر داده بود و دو شاخ گذاشته بود رو سرش.
زن: عزیزم به نظرت من هیچ تغییری نکردم.
مرد: ( در حالی که داره روزنامه می خونه و یک لبخند عریض زده ) آه ! رنگ رژ لبت رو عوض کردی؟

این اتفاق برای خیلی از زن ها از اول بشریت تا به حال افتاده . ولی نمی دونم چرا دیروز که رفتم سر کلاس اولین کسانی که متوجه شدند من* ابروهام رو برداشتم و خیلی تغییر کردم همانا 90% پسران کلاس بودند. هی می گفتن اااا مارال ! چقدر عوض شده قیافت . چه کار کردی؟ من هم تو دلم می گفتم شما غلط کردید که نمی دونید من چه کار کردم. حالا نمی دونم این آقایون که اصلا حواسشون به هیچ جا نیست !!! فقط در زمان مجردی یا در مورد هر زنی به جز زن خودشون این طور هستند یا اینکه کلا آدم های تیزی هستند. من نمی دونم ولی تنها چیزی که برام مهمه اینه که آدم باید به دیده های خودش اعتماد کنه ، نه به حرف های یک کتاب . من اگر این اتفاق نیافتاده بود ممکن بود از مواضع خودم بیرون بیام ولی در حال حاضر خیلی شدیدتر تو لاک دفاعی فرو رفتم و فقط منتظرم آن آدم رو دوباره ببینم تا نظرات خودم رو بعد از خواندن آن کتاب بهش بگم.

چون سه ماه بود که تحمل کرده بودم و دست به ابروهام نزده بودم تا از آن حالت نخ و افتضاح دربیاید ، همینطور رشد کرده بودند و شده بودند عین ابروهای امام خمینی . بعد هم چون دیگه نمی تونستم تو آینه خودم رو نگاه کنم و امشب هم عروسی دعوت داشتیم مجبور شدم برم ترتیبشون رو بدم. آرایشگره ، که انشا الله دستش از 5 نقطه بشکنه ابروهام رو حتی از 3 ماه پیش هم بدتر کرد و الان نخ که چه عرض کنم ، شدن خط. اون همه ابرو رو .......! من هم 2 ساعت تمام داشتم گریه می کردم .واقعا داشتم زار می زدم. این دومین گریۀ من در سال 85 بود.