Mittwoch, August 16, 2006

بدجور گیر کرده ام. تا به حال مجبور نشده بودم سر دو راهی ، یکی را انتخاب کنم. واقعا نمی دانم چه کنم؟ از طرفی سه ماه گشتم و انقدر پشتکار به خرج دادم تا کار به این خوبی گیرم آمد و الان دو هفته است که مشغولم. باید تصمیم بگیرم کار را ادامه بدهم یا اینکه سرم را بیندازم پایین ، یک دروغ اساسی تحویل شان دهم و عذرخواهی کنم . می دانم برخوردشان چه خواهد بود . حتی می ترسم این حرف را بزنم.

مانده ام . جدا مانده ام. چقدر این تصمیم گیری ها سخت است . حال آدم گرفته می شود .